این اولین برفیه ک با فکر تو میگذره. ترس اینکه با کی هوس کردی شهرو قدم بزنی،یا دستاشو بذاری تو جیبت، یا شال گردنشو مرتب کنی.،ی ترس بزرگه. با من حرف بزن. کم دارمت
خیلی بیرون نمیرم..دوشبی رفتیم هیعت.دوستام دوستاشون.من هنوزم یاد نگرفتم باکیبورد کامپوتردرست کار کنم:/عوضش خیلی چیزای دیگ هر روز و هر لحظه یاد میگیرم.میدونم دنبال توجیهم.یادگرفتنش کاری نداره.نمیخوام.نمیدونی.بذار ب حساب خنگ بودنم.اینم مث رانندگی .ساز زدن.چرا امروزو فردا میزدم ک این هفته میبینمت یا کمکم میکنی .ک هستی.بودی نبودی.خواستم.نخواستی.تونستم.هرچی.کجایی؟؟انگار بعد چند سال اومدی اینجا تووسرم.حسم کشیدت اینجا.حسی ک وقتی میشنونم اون اسمتو میگه و لبخندمیزنه.یا وقتی ده بار برام تعریف کرده اون شب ک نبودم اومدی و سازشو گرفتی و خواستی بزنی و چه و چه.چقد همه زود بزرگ شدیم.حسی ک اون شب تو جواب چ خبر گفتنم جات خالی گفتنتو از رو عادت دیدم و خوش گذشتی ک گفتی .بدون من.حسم ..این حس کاش اشتباه باشه..
با بودنش دوری هنوز همون دوریه ..اما نه اونقد مهم ..دلت تنگ میشه .دلش تنگ میشه..عکستو با یه لبخند میبینه.زشت.قشنگ.چ فرقی میکنه ک تو واقعا خوبی یا نه.برای ی لحظه زیبا یا زشت. اون برای ی مدت طولانی تو رو همونطوری ک توو عکس دیده تصور میکنه..توو عکس دسته جمعی دیروز ب همین چیزا فک میکردم ک فلش دوربین خورد تو چشمم.دیگه مهم نیست.من هرطوری باشم از نظر تو همون ادم سابق نیستم
چند روزی از سال 95 میگذره ..چند تا کاکتوس ب جمع داشته هام اضافه شده و یه دوست خوب ازش کم شده....اما همش همین نیست..کاش همین بود.ی جمع و تفریق ساده..میدونم نبودنش چقد میتونه بد باشه ..اما ی جور دیگه بودنش خیلی بده
نگاهم میکنی و لبخند میزنی ............از تو فقط همین عکس برایم مانده
سه شنبه 10 فروردين 1395برچسب:,
|
هفته قبل استادمون دعوتمون کرد ب یه جشن..جای قشنگی رفتیم. آدمای زیادی رو دیدیم... خیلیاشون همو میشناختن.. سالمندای الان."جوونای قدیم"..آخر برنامشون فیلم وعکسای مهمونای سال قبلو گذاشتن ک دیگه بینشون نبودن.. جو سنگینی بود..من نمیشناختمشون ولی غمشون غمگینم کرد..وقتی عکسارو میدیدن، اشکشون،حسرت نگاهشون،حرفاشون دلمو لرزوند.ترسوند.. برام فرقی نمیکنه کی چی میگه.ک چی میشه.وقتی حتی از زنده بودن امروزم مطمئن نیستم چرا بد باشم؟چرا حرف دلمو بش نگم؟حتی وقتی جواب بده منم همینطور.. من خودمم. اینجوری ام. آخرش اونکه پشیمونه از کاراش، مطمئناً من نیستم :-/
هوا عاشق شده..اسمون عاشق شده...دریا عاشق شده. ماه عاشق شده.. منتهی عاشق اونیکه عاشق ماه،دریا،اسمون،هواست،،
ولی با این همه دلتنگشون ک میشه واسه دیدنشون نمیاد..شاید چون فهمیده بدون دیدنشون هم زندگیش میگذره...شاید قشنگتر از ماه و دریا و...رو پیدا کرده...ولی
شاید ی روزی اونقد دلتنگ شه ک بگه یاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادش بخیر
ادم واسه ارامش ب چی نیاز داره؟
وقتی دلگیری.غصه داری.دلت اشوبه..
وقتی نداشته هاتو حس میکنی...این اتفاق ساده ای نیست..حس کردن دارایی ک نداری.
سخت اینه ادم بدونه واسه ارامشش چی میخواد اما ازش هزار هزار هزار سال نوری دور افتاده باشه
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
فراموشي
و آدرس
setarebaroone73.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.