هفته قبل استادمون دعوتمون کرد ب یه جشن..جای قشنگی رفتیم. آدمای زیادی رو دیدیم... خیلیاشون همو میشناختن.. سالمندای الان."جوونای قدیم"..آخر برنامشون فیلم وعکسای مهمونای سال قبلو گذاشتن ک دیگه بینشون نبودن.. جو سنگینی بود..من نمیشناختمشون ولی غمشون غمگینم کرد..وقتی عکسارو میدیدن، اشکشون،حسرت نگاهشون،حرفاشون دلمو لرزوند.ترسوند.. برام فرقی نمیکنه کی چی میگه.ک چی میشه.وقتی حتی از زنده بودن امروزم مطمئن نیستم چرا بد باشم؟چرا حرف دلمو بش نگم؟حتی وقتی جواب بده منم همینطور.. من خودمم. اینجوری ام. آخرش اونکه پشیمونه از کاراش، مطمئناً من نیستم :-/
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان
فراموشي
و آدرس
setarebaroone73.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.